شرح غزل شمارهٔ ۱۲۵ بسم الله الرحمن الرحیم شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد بنده طلعت آن باش که آنی دارد شیوه حور و پری گر چه لطیف است ولی خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد چشمه چشم مرا ای گل خندان دریاب که به امید تو خوش آب روانی دارد گوی خوبی که برد از تو که خورشید آن جا نه سواریست که در دست عنانی دارد دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی آری آری سخن عشق نشانی دارد خم ابروی تو در صنعت تیراندازی برده از دست هر آن کس که کمانی دارد در ره عشق نشد کس به یقین محرم
اشتراک گذاری در تلگرام
شرح غزل428 بسم الله الرحمن الرحیم سحرگاهان که مخمور شبانه***گرفتم می با چنگ وچغانه نهادم عقل را ره توشه از مِیْ *** ز شهر هستیش کردم روانه عارف شیرازی که اهل سحر خیزی است ونیاز نیمه شب را دافع صد بلا میداند(دلا، بسوز؛ که سوزِ تو کارها بکند*** نیازِ نیمشبی دفعِ صد بلا بکند)وآنچه از گنج سعادت بدست آورده است رااز برکت دعای شب و ورد سحری میداند (هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ***از یمن دعای شب و ورد سحری بود)و اشارات زیادی در غزلیات او به این معنی وجود دارد
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت